- بار بستن
- بستن و پیچیدن چیزی برای حمل آن بوسیله چارپا یا یکی از وسایل نقلیه بستن بار، آماده برای سفر شدن
معنی بار بستن - جستجوی لغت در جدول جو
- بار بستن
- بستن بار، به هم بستن و پیچیدن چیزی برای حمل کردن به وسیلۀ چهارپا یا گاری یا اتومبیل و امثال آن ها
کنایه از سفر کردن، آماده برای سفر شدن،برای مثال گو میخ مزن که خیمه می باید کند / گو رخت منه که بار می باید بست (سعدی۲ - ۷۱۶)
- بار بستن ((بَ تَ))
- آماده برای سفر شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل کردن، گوش بحرف دادن
اجراء
عمل کردن، به کار بردن، برای مثال دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی - ۹۸) ، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱ - ۵۰)
استعمال کردن
بستن، مقید کردن، پابند کردن
آماده کردن
فایده برداشتن، سود برداشتن
آماده کردن
فایده برداشتن، سود برداشتن
پیدا کردن اثر موء ثر ساختن
جامه یا شلوار پوشیدن، آراسته شدن
طمع بستن و توقع کردن
کوچ کردن و سفر کردن
پایان یافتن بار
حمل کردن بار بار را از جایی بجایی نقل کردن، رنج کشیدن تحمل مشقت کردن
مانع رفتن شدن
خاموش شدن
کستی بستن بستن زنار به کمر، آویختن زنار از گردن، یا زنار بستن زنبور آشیانه ساختن زنبور (عسل)
سکوت کردن، خاموش شدن
نجات یافتن، رها شدن، رهایی یافتن
بردن بار از جایی به جای دیگر، به پشت کشیدن بار
خوازه بستن (خوازه طاق نصرت) تاغ زدن ایجاد طاق کردن ساختن طاق، طاق نصرت بستن خوازه بستن
شستن گرد و غبار برطرف کردن غبار، زدودن اندوه از دل
با دقت بستن
عهد بستن پیمان بستن
کپاه بستن کپاه پوشیدن، آماده گشتن قبا پوشیدن و بستن دگمه های آن، آماده شدن حاضر گشتن
آماده جنگ شدن، مهیا شدن، آماده گشتن: (همیشه کلک تو از بهر آن کمر بسته است که تا نفایس (معایش) اهل هنر کند تقریر)، (کمال اسماعیل نسخ دیگر) : (سبو کشان همه در بند گیش بسته کمر ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده)، (حافظ) یا کمر بستن آب. منجمد شدن یخ بستن آب. یا کمر بستن در کاری. آماده و مهیا شدن برای اجرای آن
گور ساختن
چسبانیدن خمیربدیوارتنور. یانان بستن درتنورکسی. آرمیدن باوی جماع کردن: تنوری گرم دیدونان دراوبست. (نظامی)